در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
در این عهد از وفا بوئی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
به عالم آشنارویی نمانده است
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
جهان دست جفا بگشاد آوخ
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
وفا را زور بازویی نمانده است
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
چه آتش سوخت بستان وفا را
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
که از خشک و ترش بویی نمانده است
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
فلک جائی به موی آویخت جانم
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
به که نالم که اندر نسل آدم
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
بدیدم آدمی خویی نمانده است
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
نظر بردار خاقانی ز دونان
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است
جگر میخور که دلجویی نمانده است